بازاریابی شبکه ای سپاروک پخش پایدار ورود به سرزمین دانش و سلامتی
سپاروک پخش پایدار فروشگاه سپاروک
مقالات
دسته بندی ها
برچسب ها
سپاروک بلاگ
دسته بندی ها
بازگشت به سایت
آموزشی
فروش مستقیم
اقتصادی
تکنولوژی
جوانسازی
روابط سازنده
سبک زندگی سالم
سلامتی
محصولات نگهداری مو کسب و کارت را بساز
مادر ، کودک و نوزاد
خاطره ها!!!

خاطره ها!!!

خاطره ها
مجموع بازدید : 316 زمان مطالعه : 2 دقیقه و 31 ثانیه

آيا مي دانستيد آينده يک جامعه بلند انديش وابسته به يک اقتصاد پويا و پرانرژي مي باشد .

آيا مي دانستيد اولين دغدغه هاي بعد از هر جنگي براي سربازان و دولت آن سرزمين ، ايجاد و زنده نگاه داشتن کسب و کار براي افرادي خسته و رنجور مي باشد ؟

آيا مي دانستيد اگر قرار باشد تحول در هر زمينه اي ايجاد شود مردمان ، مجري و استفاده کننده از آن تحول بايد افرادي شاداب و پر انرژي با جيب هائي داراي پرداخت حداقل مايحتاج زندگي خويش باشند ؟

آيا سرزمين پهناور ما با تمام روياهاي شيرين کودکانه در غبار و تاريکي کسب و کار امروز آينده اي شاد را براي آنان مي سازد ؟

 

يادم مي آيد چند سال پيش خيل عظيمي از اسرا که از چنگال دشمني که سالها جوانان ، زنان ، مردان و کودکان و صنعت کشورمان را هدف گرفته بود از اسارتگاه خود به آنجائي که متعلق به آنان بود باز مي گشتند . در آن سالها يادم است من که هنوز تحصيلات متوسطه را به پايان نرسانده بودم ، صبح ها کار مي کردم و عصرها در دانشگاه علم و صنعت تهران در حال يادگيري علوم کامپيوتري بودم تا از دنياي آينده عقب نيافتم . در يکي از همان روز ها ، تعدادي از اسرا را ديدم که با چهره اي پر از غم و شادي تازه بازگشته بودند به دنيائي که بسيار از آن فاصله گرفته بودند دنيائي که نمي دانستند مي توان با يک کامپيوتر ، نتيجه سالها پردازش دستي را در عرض چند ساعت ( با سرعت کامپيوترهاي آن زمان ) به انجام رسانيد و شگفتي ايجاد نمود . براي من که نوجواني ناپخته از تجربيات زمانه خود بودم اين موضوع بسيار غير منطقي بود !! در همان ايام يکي از اسراي آزاد شده وقتي به کلاس درس ما که بعدازظهرهاي روزهاي گرم تابستان برگزار مي شد آمد با شگفتي تمام به يک کامپيوتر نظاره مي کرد و وقتي از خاطراتش مي پرسيديم با آه و اندوه و گاهي شادي از آن دوران طولاني مدت صحبت مي نمود ، اما هيچگاه جمله اي که در انتها گفت را فراموش نخواهم کرد .

او که با چشماني پر از دلهره و نگراني به ما نگاه مي کرد مي گفت : در اين شرايط چه کاري بايد انجام دهم براي گذران زندگيم چگونه بايد از صفر آغاز کنم ؟ چگونه مي توانم وارد دنيائي از کار شوم که سالها از تغييرات آن به دور بودم ! چگونه مي توانم آينده خود و خانواده ام را بسازم !!

و

ديروز خانمي را ديدم در خيابان شريعتي تهران که صندوق عقب خودروئي را بالازده بود و در حال فروش لباس بود وقتي يکي ازش پرسيد هميشه اينجا هستيد گفت از زماني که کسي از من در فضاي مجازي خريد نمي کند براي پرداخت اجاره و سيرکردن شکم فرزندانم که سرپرستيشون هم به عهده من است ، مجبورم با تنها دارائي زندگيم که همين خودرو است در طول روز به جابجائي مسافر بپردازم که اون هم با افزايش تعرفه درصد دريافتي شرکت هاي تاکسي اينترنتي پولي به ما نمي رسد و شب هنگام کالاهائي را که قبلا در فضاي مجازي همراه با فرزندان و خواهرانم به فروش مي رسانديم ، از اين طريق عرضه کنم !!!

وچه سخت است باور اين مسئله که آسيب هاي اجتماعي وارده به کسب و کارهاي کوچک و نوپا اگر به زودي توسط خود جامعه انساني مردمان کشورمان ، مديريت نشود ، تا چه اندازه مي تواند جبران ناپذير باشد و به زودي شاهد از دست رفتن افرادي همچون آن خانم خواهيم بود . چه بسيار افرادي که مجبورند محيط زندگي خود را به دليل عدم توان لازم در تامين مخارج زندگي به نقاطي دوردست تر و کوچک تر منتقل نمايند ، چه بي رحمانه است نشانه رفتن آينده وطن ! چه وحشيانه است نشانه رفتن آينده کودکان سرزمينمان براي دور کردن آنان از حداقل هاي زندگي در محيطي شاداب ، بيائيم با مهم مهربان تر از گذشته در اين ايام سرد و دلتنگي باشيم ، بيائيم ياري کنيم يکديگر را براي آينده اي بهتر و زيباتر ! براي طلوع خورشيد زيبائي که رنگين کماني زيباتر را پس از حتي يک باران سيل آسا به همراه خواهد داشت . سپاروک همچون گذشته ياري گر اعضاء خانواده بزرگ خود در پهناور سرزمينمان خواهد بود تا مبادا کسب و کار عزيزانمان به خطر افتد . با هم براي هم

محمدرضاوکيلي